محراب گلگون شد

محراب گلگون شد
گرفتار تو شدن هم عالمی دارد برای خودش! هر که اسیرت شود، بختش بلند است. گرفتار می شود اما نه آن گرفتاری که گمان می کنیم. از آن گرفتاری های روزمره رها می شود. تازه جان می گیرد با عشق تو. تو که خود رها بودی. گرفتار جای دیگر. کس دیگر. معشوق و معبود دیگر.

دنیا برای تو بسیار کوچک و بی ارزش بود. این دنیا ارزش تو را نداشت. سزاوار تو نبود. همین بود که برایت رنج آور بود. دلگیر بود و خسته کننده. اصلا گنجایش تو را نداشت. تو کجا این دنیای بی معرفت کجا.

حکمت والای تو آنجا بیشتر نمایان گشت که فرمودی«دنیای شما برای من از آب بینی عطسه بز هم کمتر ارزش دارد.» دل نگرانی تو همواره مظلومی بود که حقش را بازستانی، و باز هم عاشق بودی که گفتی:«حکومت بر شما از این لنگه کفش وصله خورده ، بی ارزش تر است اگر نتوانم حق مظلومی را بازستانم.» هنوز تو را نشناختیم. هنوز «امیر» را نمی شناسیم. نمی شناسیم اش برای آن که خود را نشناختیم. با خود غریبه‌ایم و ناشناس.

غرق در حوایج دنیایی. مولای عشق در مناجاتش می‌گوید: ای مولای من! تویی خدای بزرگ و من بنده حقیر ناچیز و آیا در حق بنده ناچیزی جز خدای بزرگ، چه کسی ترحم خواهد کرد؟ فردا امیرمومنان، آن نور خورشید ولایت، با دنیایی که برایش از لنگه کفش پاره کم ارزشتر بود، وداع می کند. و ماییم و داغ علی بردل، پس از قرن ها. حکمت شب های «قدر» دلدادگی به مولا است. از همان شب ضربت تا شب بیست‌و‌سوم. اگر بهانه‌ای می خواهی برای سیراب شدن در این شب ها، پروردگار عالم علی را برای همین شب ها گذاشته است.صدای تضرع علی (ع) در این شب‌ها به گوش می رسد. علی چشمه زلال قدر است. سیراب شو، تشنه برنگرد.

این چشمه قدر علی تا قیام قیامت جاری است. صادق آل محمد برای این سه شب می فرماید؛«تقدیرات در شب نوزدهم است، حتمی شدن آن در شب بیست و یکم و امضای آن در شب بیست و سوم». و مولا در شب قدر ، فرقش شکافت، محراب گلگون شد. عرشیان و فرشیان ، اشک ریختند و مویه کردند.

دنیا طلوع خورشید ولایت را، فردا نمی بیند، دنیا در حسرت طلوعش باقی می ماند. عاشقانش یتیم می شوند. یتیمان بی‌غذا، صف کودکان مقابل خانه علی تا ظهور یادگارش و منتظران ظهور فرزندش تا داد مظلومان را بستاند.

محمد صفری / جام‌جم آن‌لاین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *